به محله زکریا میروم تا با پرستار جهادی که در روزهای کرونا اولویت زندگیاش کمک به مردم شده است گپ و گفتی داشته باشم. حیاط قدیمی آب و جارو شده و پر از گل و بوتههای سرسبز نشان از این دارد که زندگی سنتی زیبایی در این خانه جریان دارد. به رسم خانههای قدیمی اتاق مهمان از فضای زندگی اهل خانه جداست. من هم به اتاق مهمان که با عکس شهدا تزیین شدهاست دعوت میشوم.
عصمتالسادات حسینیفر 38 ساله کارشناسیاش را در رشته پرستاری گرفته و دوره کارشناسیارشد تاریخ اسلام خوانده است. وقتی به رشته پرستاری پا گذاشت هدفش این بود که تا مقطع دکترا در همین رشته ادامه دهد و در راه اصلاح ساختارهای شغل پرستاری تلاش کند، بهگونهای که از فرسودگی پرستاران جلوگیری شود و آنها که با عشق وارد این حرفه شدهاند بتوانند تمام همّ و غمشان را روی کارشان بگذارند.
اما مسیر زندگی، او را در مقطع کارشناسی متوقف کرد و بعد از سالها دوری از درس، رشته تاریخ اسلام را برای ادامه تحصیل پیش رویش گذاشت. سال84 همانزمان که دانشجوی پرستاری بود، ازدواج کرد و حدود یک سالی هم کار کرد، اما به دلایل مختلف کار را تعطیل کرد. با این حال او کسی نبود که درباره اتفاقهای روز جامعه بیتفاوت باشد و در کنار خانهداری به فعالیتهای متفرقه اجتماعی پرداخت.
زمانی که کار را کنار گذاشت، چند سالی را ساکن تهران بود. همانزمان به عنوان مربی آموزش سلامت خانههای بهداشت در تهران فعالیت داشت و از طرف شهرداری برای برگزاری کلاسهای آموزشی به مساجد و مدارس و محافل مذهبی اعزام میشد. این فعالیتهای جسته و گریخته تا سال93 که به مشهد آمد ادامه داشت. آنزمان دخترش 3ساله بود و او میتوانست علاقهاش را که کار در رشته پرستاری بود دنبال کند.
او درباره ورودش به حرفه پرستاری میگوید: ما پنج خواهر و برادریم و سال62 که به دنیا آمدم پدرم در جنگ مجروح شد. یعنی من از بدو تولد مادرم را به عنوان یک پرستار در کنار پدر جانبازم دیدم. در مسیر بزرگشدن به این باور رسیدم که زن مسلمان علاوهبر خانهداری و همسرداری که وظیفه اصلی اوست، میتواند در صورت نیاز و با رعایت اصول اسلامی در عرصههای اجتماعی هم حضور پیدا کند.
الگوی من از کودکی مادرم بود که با صبر و حوصله از پدر جانبازم پرستاری میکرد
الگوی من از کودکی مادرم بود که با صبر و حوصله از پدر جانبازم پرستاری میکرد. پدر و مادر من هر دو برای اسلام و دفاع از انقلاب دینشان را پرداختهاند. من هم در جوانی به این فکر افتادم که در حرفه پرستاری میتوان به افراد زیادی خدمت کرد و مسئولیتم در قبال جامعه همین است. 7سال است که پرستار هستم اما این دو سال آخر که بیماری کرونا نیاز به جهادی همگانی داشته است تلاشم را دوچندان کردهام تا پابهپای جهادگران سلامت برای مهار آن قدم بردارم.
او درباره روزهای اول شیوع کرونا میگوید: در موج اول کرونا بعضی بیمارستانها به کرونا اختصاص پیدا کردند و نیاز به پرستاران بیشتری داشتند، زیرا حجم کار زیاد و سنگین بود. تحمل لباسهای مخصوص و شرایط سخت اجازه نمیداد پرستارها شیفتهای متوالی داشته باشند. من پرستار بخش جراحی عروق در بیمارستان علوی هستم و همان زمان اعلام کردم که میتوانم برای کمک بروم. زمانی که به بیمارستانهای دیگر اعلام کردند بهطور شیفتی نیروهای پرستاری خود را در اختیار بیمارستانهای مخصوص کرونا بگذارند، من جزو اولین گروههای اعزامی بودم.
با هر موج کرونا به دلیل افزایش حجم کار و مبتلا شدن همکارانمان، این اعزامها شروع میشد و من هربار متقاضی بودم. اما قانون بیمارستان این بود که افرادی را که تا به حال اعزام نشدهاند بفرستند. تا اینکه برای یکی از همکارانم که جزو فهرست اعزامیها بود مشکلی پیش آمد و من برای بار دوم رفتم. این نکته را هم بگویم که بین هر موج کرونا، بیمارستان خودمان شلوغ میشد. زیرا در زمان اوج کرونا اجازه برخی عملهای جراحی صادر نمیشد. در همین فاصله با گروههای جهادی دیگر برای تولید ماسک و ضدعفونی و دیگر فعالیتهای کرونایی همکاری میکردم.
حسینیفر از روزهای اول نبرد علیه کرونا در جبهههای سلامت حضور داشته است اما به دلیل حساسیت وضع پدرش، قرنطینه و مسائل بهداشتی را بیشتر از دیگران رعایت میکرده است. او که بهدلیل حضور در میدان مبارزه مجبور بوده بر دلتنگیها و ندیدن دختر کوچکش غلبه کند میگوید: پدر من جانباز شیمیایی است و نیاز به مراقبت زیادی دارد. در موج اول که حساسیت بیشتر بود مدتی در سوئیتی جداگانه زندگی میکردم تا خانواده به بیماری مبتلا نشوند.
رسالت و مسئولیت پرستاری باعث میشد دلتنگیها را تحمل کنم و به کمک مردم بشتابم
رسالت و مسئولیت پرستاری باعث میشد دلتنگیها را تحمل کنم و به کمک مردم بشتابم. الان هم حتی در خانه ماسک می زنم. هر زمان که احساس خستگی میکردم فرمایش رهبر را به یاد میآوردم که در ابتدای شیوع کرونا فرمودند «سعی کنید با توکل به خدا و توسل به ائمه(ع) با این بیماری مقابله کنید.» هر زمان خسته میشدم دعای هفتم صحیفه سجادیه را میخواندم و باز با انگیزه و بدون خستگی به کار باز میگشتم.
یکی از مشکلاتی که بیماران کرونایی دارند این است که حتی آنهایی که به مرحله بستری شدن در بیمارستان نمیرسند، نیاز به مراقبت زیادی دارند. به همین دلیل نقاهتگاهی در مشهد راهاندازی شد تا افراد جهادی به کمک بیمارانی بیایند که کسی را برای مراقبت ندارند. حسینیفر تجربه میزبانی از بیماران را در این نقاهتگاه دارد.
او میگوید: تابستان امسال همزمان هم در بیمارستان خودمان بودم و هم در نقاهتگاه. مرکز تکمیل درمان شهدای سلامت در زائرسرای کارگران واقع در ابتدای بولوار پیروزی. در آنجا همه نیروها جهادی هستند و از بیمارانی که کسی را در خانه ندارند 20هفته مراقبت میکنند. در آن مدت خودم هم تمام علائم کرونا مانند ضعف شدید، سردرد، دردهای عضلانی و گرفتگی صدا را داشتم، اما تستم منفی شد و احساس کردم با وجود بیماری میتوانم هنوز هم به بیماران کمک کنم.